مي خواستم بنويسم يه كم يواش برو ما هم بهت برسيم مي دوني اعصابمو به كل ريختي به هم يعني داغونم كردي . داري جونمو مي گيري بابا!نمي گي يه عده مجنونن،ديوونن،حالشون خوب نيست .سرشون درد مي كنه براي جبهه .خدا خفت كنه كه ديگه ننويسي رفتم كجا .بابا!مخلص! همه كه مثل تو نماز شب خون و كنج حوزه ها بزرگ نشدن ،همه كه مثل تو ...الله كبر چي بنويسم از اين بچه هاي فضول!
من كه خودم خونمون سر راه شلمچه است نمي تونم برم (البته كسي نيست من و ببره.و الا روزي چند مرتبه اين كاروانهاي راهيان نور دارند جلوي خونمون مانور مي دن)ولي تو كه تهروني از اونجا بلند مي كني مياي چي دارم بگم .ولي حالا كه رفتي (كوفتت بشه)خوش بحالت تو هم رفتي اگه مي دونستم مي خواي بري از شب قبلش يه مشت سيم خاردار مي ذاشتم تا اتوبوستون پنچر بشه و نريد.
راستشو بخواي خيلي دلم هواييه .ولي يه كاروان پيدا نمي شه منو با خودش ببره.مطمئنم با كوله باري از خاطره مي آيي و مي نويسي كه كجا رفتي ، چي كردي،تو رو جون اون شهيدي كه خيلي باهاش حال مي كني دعا كن من برم ديگه بر نگردم.
ببخشيد اين مطالب رو بايد براي مطلب قبليت مي نوشتم ولي چه كنم اشتباهي شد.
ببين! دعا يادت نره !قربون اون عبا و عمامه ات بشم كه بعدا رو سرت مي ذاري ببين چه قدر سفارش مي كنم.
نمي دونم اين روزها خيلي قاطي دارم
التماس دعا