سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

برای مناظره ها خودم را خفه کرده بودم که حتما ببینم شان با این اوضاع درسی و کاری و ... . مناظره اول را که مثل یک برنامه کمدی از سر گذراندیم! حتی فردایش که برای امتحان عملی رفته بودم بچه مدرسه ای ها!!! در نقد سخنان جناب آقای کروبی از خودشان افاضات جالبی در می کردند!!!

آقای کروبی ، حتی بچه های ما هم می فهمند که ...!
اما شب بعدش! دکتر با توپ پر آمده بود . وقتی حرف می زد و پته ها را یکی بعد دیگری روی اب می ریخت دست و پایم یخ زده بود! نه ، من که پته ای نداشتم! ولی شجاعت و جسارت او مرا به وحشت انداخته بود. ان شب فقط موسوی نمی لرزید ، هاشمی نمی لرزید ... ، من هم داشتم می لرزیدم ، نه اینکه خدای نکرده ، نعوذ بالله ، نستجیر بالله طرفدار موسوی باشم ! نه ! برای دکتر می ترسیدم . برای مردم می ترسیدم . تازه تازه یک سایه ای امده بالای سرمان . تازه تازه یک کسی نه به حرف! بلکه به عمل دلش برای مردم می سوزد . کاش بگذارند .
هرچند حضرت آقا دیروز تذکری دادند ، ولی خودمانیم احمدی نژاد تیر خلاصش را زد!
و یک جمله به دکتر : کاش من هم جرأت و جسارت شما را داشتم... .
یاعلی.


نوشته شده در  جمعه 88/3/15ساعت  7:20 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
او خواهد آمد
زمان بازگشت ارباب...
[عناوین آرشیوشده]