• وبلاگ : نسيمي از بهشت ...
  • يادداشت : يك روز با يك طلبه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 19 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهدي 
    سلام خسته نباشيد .
    بازم مزاحمتون شدم راستش مدتها بود دلم گرفته بود ، در اين ايام ياد امام افتادم همون طلبه اي که غير خدا و مردم پا برهنه اش کسي رو نداشت دلش خوش بود که داره درد اين خلق بي پناه رو درمون ميکنه وقتي اومد به همه سفارش کرد که مواظب اين پابرهنه ها باشيد و اين حرفا باعث شد که حماسه اي بي سابقه بيافرينه و مردم وقتي مولاشون حرف ميزد سراپا شوق و شور بودن اينو من با چشم خودم ديدم مردم گريه ميکردن وقتي حرف ميزد ، مردم جونشونو براي رهبرشون فدا ميکردن چون ميديدن که از خودشونه در جايي زندگي ميکنه که مثل خونه مردم فقيره غذاش مثل غذاي مردم مستضعفه ،
    ولي حالا در اين روزا داريم برا کسي يادمان و يادواره ميگيريم که اثري از حرفاش و توصيه هاش تو جامعه مون نمونده . به خدا گريم ميگيره خيلي از مردم تو فلاکت زندگي ميکنن در حالي که دارن تو شهر ما مصلايي مي سازن که ده ها ميلياريد صرفش کردن ولي روز به روز مردم از نماز و از مسئولان دور و دورتر ميشن ، ببخشيد که زياد نوشتم شرمنده اميد که حلالم کنيد

    پاسخ

    سلام . بنده که نفهميدم شما که هستيد و اين مطالب را در رابطه با چه مطلبي نوشته ايد!