بسم رب الشهدا و صدیقین
بهار عمر خواه ای دل و گرنه این چمن هر سال چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
حلول سال جدید رو که حدودا نه روز هم ازش گذشته خدمت همه دوستان تبریک عرض می کنم و آرزو می کنم که سای پر از شادکامی ها و موفقیت ها ی پی در پی و به روزی ها و کامیابی ها داشته باشین و از همه مهمتر اینکه امسال دیگه اقامون بیاد انشالله . راستی تاجگذاری مولا و سرورم رو هم خدمت همه دوستان صمیمانه تبریک عرض می کنم .
و اما بعد ...
من برگشتم ها !!!
سفرم عالی بود! الحمد لله .
عرض کنم خدمتتون که :سال تحویل توی قلب دوکوهه _حسینه حاج همت _ محشر بود . وقتی دست بغلدستی هامو گرفته بودم بدون اینکه بشناسمشون ، خدا رو به حق اونها قسم دادم و برای هر کسی که می شناختم و نمی شناختم دعا کردم .
روز اول چهار تا منطقه جنگی رو سرزدیم، از همه مهمتر همه نمازهامون رو هم به جماعت خوندیم . روز اول از همه روزها با برکت تر بود ...
ترتیب جاهایی که رفتیم تقریبا به قرار زیر است :
سال تحویل حسینیه حاج همت ـ شوش مقبره ی دانیال نبی علیه السلام ـ حرکت به سوی منطقه عملیاتی فتح المبین ـ فکه ـ هویزه ـ خرمشهر ـ اروند (منطقه عملیاتی والفجر 8)ـ شلمچه ـ خرمشهر ـ شلمچهـ پاسگاه زید (این منطقه برای اولین بار به روی زائران باز شده بود) ـ طلائیه ـ خرمشهر ـ اهواز (مقبره علی ابن مهزیار) ـ دزفول (امامزاده سبزه قبا) ـ اندیمشک (دوکوهه) ـ گردان تخریب ـ ختم سفر هم نماز جماعت صبح توی حسینه حاج همت ،درست مثل شروع سفر و حرکت به سوی تهران .
در کل دو بار شلمچه رفتیم ، دوبار توی مسجد خرمشهر نماز خوندیم ، دوشب هم توی دو کوهه بودیم. سفرمون قرار بود پنج روزه باشه که شهدا تحویل گرفتن و یک روز هم اضافه شد. خلاصه جای همتون خالی.
هر کسی رو که توی نت می شناختم دعا کردم . انشالله که قبول بشه .
نتیجه سفرم : فهمیدم که 1ـ « من هیچ کاری برای اسلام نکردم » 2ـ «بهشت را به بها دهند نه به بهانه » این دومی رو وقتی که صورتم رو روی خاک یکی از قبرای خالی پشت حسینه گردان تخریب گذاشتم فهمیدم و وقتی که خورشیدی ها و نبشی های شلمچه و اروند رو دیدم.
اونجا موبایل انتن نمی داد.
ولی توی فکه ـ توی طلائیه ، روبه روی حسینیه سوخته ی قمر بنی هاشم ـ توی سه راهی شهادت ـ توی شلمچه ، وسط سنگر نونی شکل،( وقتی فهمیدم درست توی تیررس دشمنم حسابی ترسیدم !)ـ توی راه خاکی و پر از سنگ گردان تخریب، دل زائرها عجب آنتنی می داد! تمام اون 6 کیلومتر راه رفت و برگشت رو مهمان مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها بودم .....
توی فکه، رملها انگار هنوز رنگ خون داشتند. کنار اروند ، به یاد شهید نادر ، به یاد شهید قدرت الله نجفی (هر دوشون طلبه های شهید غواص بودند) به یاد شهید علی منطقی به یاد شهید امیر طلایی و به یاد شهدای غواص والفجر مقدماتی بودم.