بسم الله الرحمن الرحیم
... چند وقت پیش بود به گمانم . نشسته بودم و داشتم کتابی را ورق می زدم ، مطمئناً درس نمی خواندم!!! سنگینی نگاهش را حس کردم . سرم را بلند کردم و نگاهش کردم ... مثل همیشه بی اختیار لبخند هم زدم ... انگار که منتظر باشد بدون مقدمه گفت :« کی رو از همه بیشتر دوست داری ؟ یعنی بین آدمهای دنیا کیه که از همه بیشتر دوستش داشته باشی؟» سوال غیر منتظره ای بود ... اما همه ی ذهنم و قلبم را کاویدم .... دیدم دیگر غیر از او توی دنیا کسی برایم نمانده که بخواهم دوستش داشته باشم ... سرش که درد بگیرد من هم رو به قبله می شوم ...! کمی که احساس نارحتی کند ، همه نماز های من با نماز احتیاط و سجده سهو وصله پینه می شود ...! اگر بدتر از ان شود ، همه نوشته های من ناخودآگاه مملو از غلط های املایی می شود ...! خجالت کشدیدم به او و خودم دروغ بگویم ... حساب دل نازکش را هم کردم ...
کمی با تأنی گفتم : تو را !
مثل کسی که ترسیده باشد با هیجان گفت :« نه ! خدا نکنه !!!»
انگار یک پارچ آب یخ ریختند روی سرم ! با اضطراب خاصی پرسیدم : چرا؟
گفت :« مگر اون حدیث پیامبر رو نشنیده ای که اگر کسی هر چیزی رو دوست داشته باشه روز قیامت با اون محشور می شه ... حتی یک سنگر ریزه رو ... تو نباید منو دوست داشته باشی ... عاقبتت خراب می شه...»
دهانم خشک شد ... باورم نمی شد ، برای عاقبت به خیری ام (مثلا!) نمی خواست دوستش داشته باشم ...
آخر عاقبت من جدای از تو چطور به خیر خواهد شد مادر!!!
تک ستاره آفتاب سان زندگی ام ، بر من بتاب ... شاید قندیل های یخ قلبِ بی محبتم آب شود ... روزت هم مبارک ... امیدوارم با من که نه _من که لایق نیستم _ با مادر هستی محشور شوی ... .
.................................................
* گلی که زیباست گله یاسه ... میلادش مبارک ...
** توی حوزه هیچ چیز یادمان نداده باشند ، یادمان دادن که پای مادر را باید بوسید...
*** تو هم دوست داری بهشت را ببوسی ، همه بهشت را ... خوش به حالت .
****قدر زن بودنت را بدان ... زن هم می تواند در آستان خدا زانو بزند و هم صحبت لاهوتیان باشد و هم مثل یک دستمال کاغذی چرک هر شب در دست یک حیوان باشد ... زن بودنت را پاس بدار ... (مطمئناً مخاطب این خط آقایان نبودند!!!)
*****عاقلانه نوشتیم این پست را انگار... .
یاعلی.