سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

و خداوند محرم را آفرید .... 
                و پیش از انکه محرم را بیافریند کربلا را آفرید ...
                            و پیش از انکه کربلا را بیافریند غم را آفرید ...
                                         و پیش از انکه غم را بیافریند عشق را آفرید ....
                                                      و پیش از انکه عشق را بیافریند حسین را آفرید ...
                                                        حسین خونبهای عشق....
                                     
شب سیزدهم محرم بود . رفتم مسجد ، فکر هم جایش رو کرده بودم غیر از این یکی . بزرگان مسجد ما رو احضار کردند و فرمودند ، خانم فلانی شما می تونی برای فردا سخنرانی داشته باشی ؟؟؟
با صدایی ارام و لحن ملتمسانه گفتم « اخه من فرداش امتحان دارم. یعنی شب امتحانمه.»
اما انگار نشنیدند . دوباره فرمودند : اشکالی نداره شما همون درسی رو که امتحان داری بیا بگو !!!
گفتم : اخه لمعه رو که نمی شه برای خانم ها گفت ...
ـ اره راست می گی .... پس بیا تفسیر یه ایه قران بگو . بیا چند تا مسأله بگو .
از اون گیرهای سه پیچ داده بودند . و کوتاه بیا هم نبودن . جملات طوری امری ادا شدند که بالاخره  بنده مجبور شدم کوتاه بیاییم .
? از صبر گفتم...
از فضیلت صبر....
از اقسام و درجات صبر از دیدگاه امام (ره )
از صبر بر عبادت و معصیت(گناه)و مصیبت....
و از صبر بر فراق محبوب ...
از محبوب حسین علیه السلام گفتم و صبر او بر فراقش .....
از محبوب زینب سلام الله علیها گفتم و صبر او بر فراقش ......
و اینکه ، و اینکه از همان هنگامی که صبر حسین
علیه السلام بر فراق محبوبش به پایان رسید صبر زینب سلام الله علیها بر فراق محبوبش آغاز شد.....

بعد نوشت .................................................................
نکته : این اولین سخنرانی یا بهتر بگم اولین تبلیغ من بود . هیچ وقت فکر نمی کردم که چنین عنایتی از طرف ائمه به من بشه که اولین تبلیغم رو در محرم و با نام مبارک اباعبدالله الحسین
علیه السلام و خانم زینب کبری سلام الله علیها شروع کنم. بار اول تبلیغ برای هر طلبه ای در زندگی طلبگی اش خیلی مهم و به یاد ماندنی است . برای من هم خیلی به یاد ماندنی شد .
نکته : این اولین پست محرم بنده است . و نشان از کم توفیقی یک عدد طلبه .
نکته : از بچه بسیجی عزیزم برای زحماتی که برای چهله کشیدند رسما تشکر و قدردانی می کنم .


نوشته شده در  سه شنبه 86/11/9ساعت  12:48 عصر  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

بچه تر که بودم ، وقتی با کسی دعوام می شد یا نارحت می شدم ، اونقدر بد خلقی می کردم تا اخر سر پرم به پر یکی گیر می کرد  و می زدیم به تیپ هم و بعدش هم یه گریه و زاری حسابی و تخلیه روانی ...

بزرگتر که شدم ، یاد گرفتم وقتی من نارحتم دیگران گناهی ندارن که من ناراحتی ام رو سر اونها خالی کنم . برای همین هر وقت نارحت می شدم می رفتم می خوابیدم ! وقتی بیدار می شدم همه چیر حل شده بود!

بزرگتر که شدم ، همه ناراحتی ها و غصه ها و مشکلاتم رو توی سجاده و خلوت شب با خدا حل می کردم ...

یه کم دیگه هم که بزرگتر شدم ، دیگه حتی اشکهای حین مناجات هم تسکینم نمی داد ... اون وقت بود که به او فکر می کردم و اینکه مشکل من در برابر رنج های او چقدر کوچیک و بچگانس ... 

این روز ها هم دلم گرفته ... نه بد خلقی و نه خواب نه اشک نه هیچ چیز دیگه ای تسکینم نمی ده ...

دارم می رم قم - جمکران. خدا کنه روی زخمم مرحمی بذاره . خدا کنه ...


نوشته شده در  پنج شنبه 86/7/26ساعت  11:5 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 مطلبی که در ذیل مطالعه می فرمایید وصیت نامه ای تلفیفقی از وصیت نامه های طلاب شهید است که با توجه به بندهای مشترک آن را تدوین نموده ام.


 سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهی کرده است .... آنان [که] از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواسته اند . (امام خمینی ره ) (1)

طلبه شهید سید مسعود اسماعیلی : هر چند که خود به وصیت نامه شهدا عمل نکردم چون اگر عمل می کردم وضعم خیلی بهتر از این بود ولی شما به کلمات آخر شهدا خوب گوش کنید . زیرا که راه سعادت راهی است که شهدا انتخاب کرده اند .(2)

¤به نام آنکه ...

? به نام آنکه همه چیز از اوست . به نام آن که از همه چیز آگاه است . به نام آن که مرا از رگ گردن نزدیکتر است. به نام آن که عاشق می شود عاشقش را ...(3)

¤اول سلام!

? با عرض سلام به محضر حضرت معشوق ، کسی که عمر و جانم را فدای او کردم ولی باز هم از عهده شکرش برنیامدم و با سلام و درود خدمت سبب خلقت حضرت حجت ابن الحسن العسکری صلوات الله علیه ، کسی که یک عمر برای دیدن رخ او اشک ریختم .

پدرم سلام علیک ! سلام می کنم بر صبر شما ... و سلام بر آن بوسه هایی که هنگام خداحافظی بر زیر گلوی من کردید ....(4)   

¤جایی که من می روم ...

? مامان جان ! آن جا که می روم جای تو خالی است ... به من وعده چنین داده اند و من خود نمی دانم کجا می روم ولی به من وعده جنتی خوش داده اند . اگر مادرها بدانند بچه ها کجا می روند هیچ برای آنها گریه نمی کنند ، بلکه جشن می گیریند ... (5 )مادرم خیال نکن که من رفته ام و دیگر وجود ندارم . نه این طور نیست . به خدا قسم از آن لحظه ای که در دنیا بودیم جایمان بهتر و زیباتر است !(6)پدر عزیزم خودت می دانی که جایی می روم که ملکوتش نامند. به جایی می روم که بهشتش نامند . زندگی (در) ذلت را هرگز قبول نخواهم کرد . مرگ سرخ و شهادت را بر آن ترجیح می دهم .(7)

¤شکر

? خدایا تو را شکر می کنم که عشق خودت را در دلم قرار دادی و عشق به دنیا را از دلم رهانیدی. به عشق تو بود که به زینتهای دنیا پشت کردم و فقط رضای تو را در نظر گرفتم. (8)  خدایا شکر تو را که مرا از خاک آلوده شهر به دیار مقدس شهیدان کشاندی و توفیق تقرب عطا نمودی . هر چند از عهده شکرش بیرون نمی آیم . خدایا از گذشته های ذلت بار و سیاهم بگذر . اخلاص در عمل و ترک معصیت را به من عطا کن تا از آنها باشم که هیچ غیر تو نبینند و هیچ غیر تو نگویند و عمل نکنند . (9)خدایا صدهزار بار تو را شکر که ما را به میدان نبرد آوردی و ما را در این جای با شکوه کُشتی و پروازمان دادی.(10)

¤و ...امام(ره)

? پدر و مادرم ، اگر ناراحت نمی شوید می خواهم حقیقتی را با شما در میان بگذارم و همین حالا که در حال نوشتن وصیت نامه هستم به ذهنم رسید . و آن این که پدر و مادرم ، این را بدانید که شما همانند چشمان من در زندگی بودید و امام همانند قلب. پس بدون چشم زندگی ممکن است ولی بدون قلب غیر ممکن . پس داشتن قلب را بر چشم ترجیح دادم و به ندای حسین زمان لبیک گفتم .(11) بر کنار تابوت من عکس امام را بزنید و در کنار آن عکس نالایق و کوچک مرا بزنید تا مردم بدانند که این شهید پیرو ولایت فقیه بوده .(12)

¤ و این پیکر خاکی من ...

? اصلا فکر ما را نکنید که چه بر سر این پیکر آوردند . این پیکر مهم نیست . روح مهم است که چه به دست آورد . جسم هر طور که جان دهد باید بپوسد ولی روح ها هستند که ارزش دارند . این جسم را فدا می کنم تا روحم به لقاءالله برسد و با ائمه محشور شود . (13)جنازه مرا بر روی مین ها بیندازید تا منافقین فکر نکنند ما در راه خدا از جنازه مان دریغ داریم . (14)

....و در اخر بگویم ای ادامه دهندگان راه شهدا ، هنگامی که بر سر جنازه ام آمدید اگر دهانم باز بود ، نبندید تا ندای الله اکبرم کاخ ستمگران را متزلزل سازد و اگر مشتهایم باز بود ببندید تا با مشتهای گره کرده ام کاخ مستکبران را فروریزم . (15)


پی نوشت:

_______________________________
(1)پیام امام خمینی پیرامون نقش روحانیون در انقلاب و دفاع مقدس
(2) وصیت نامه شهید .
(3) طلبه شهید اسماعیل شفیعی
(4) طلبه شهید محسن آقاخانی
(5) طلبه شهید محسن حسنی
(6) طلبه شهید سید حسن شاهچراغ
(7) طلبه شهید یوسف رائیجی
(8)
طلبه شهید محمد علی شرف الدین
(9) طلبه شهید حسن رامه ای
(10) طلبه شهید شهاب الدین ادریس آبادی
(11) طلبه شهید محمد رضا علی زاده برمی 
(12) طلبه شهید حسین بهرامی
(13) طلبه شهید علی فردوسی
(14) طلبه شهید غلامعلی پیچک
(15) طلبه شهید حسن صرفی


نوشته شده در  جمعه 86/6/30ساعت  1:0 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
او خواهد آمد
زمان بازگشت ارباب...
[عناوین آرشیوشده]