سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم رب الحسین علیه السلام

 

دوستان یک سوالی رو مطرح کردند که ان شاءالله سرآغاز یک حرکت وبلاگی در میان وبلاگ های شیعه و محب سیدالشهداء علیه السلام خواهد بود. سوالی که مطرح است این‏که: با کدام‏یک از شهدا یا حماسه سازان عاشورایی انس و الفت بیشتری دارید؟ به کدام‏یک ارادت بیشتری می‏ورزید؟ راحت بگویم با کدام‏شان بیشتر عشق‏بازی می‏کنید؟ کدام‏یک بیشتر اشک‏تان را در می‏آورند؟ فرقی هم نمی‏کند چه آنان‏که به شهادت رسیدند چه آنان‏که به اسارت. کاروان حسین علیه‏السلام عصاره فضائل مخلوقات زمان بود، در آن نیز از هر صنف و فرقه‏ای یافت می‏شود و به‏راحتی می‏توان با یک یا چندی از ایشان ارتباط روحی و باطنی برقرار نمود. از آن غلام سیاه حضرت گرفته تا حر، از حبیب گرفته تا زُهیر، از طفل رضیع گرفته تا قاسم و اکبر و عباس علیهم السلام، از سه ساله تا ام المصائب زینب الصبور و تا خود امام علیهم السلام. نام یکی را ببرید و بنویسید که چرا-البته برای حب قلبی به سختی دلیل عقلی می‏توان آورد-. در صورتی هم که مقدور است کمی در باب خصوصیت شخصیت مورد نظرتان بنویسید. در پایان نیز از ده نفر از شیعه‏های محب و پای کار دعوت به عمل آورید. 

 

سال قبل بعد از یک بحث جنجالی در مورد کوتاه بودن راه وصول با عقل یا عشق این سوال در کلاس مطرح شد. هر کسی یه نظری داشت. من هم این سوال رو از خودم پرسیدم.

تمام شهدای کربلا دریایی از فضایل بودند. از قمر بنی هاشم تا علی اکبر. ان پنج صحابی پیامبر همه و همه آنها. انها با همه فضایل و نیکی های خود، خویشتن را فدای حسینعلیه السلام کردند. و حسین علیه السلام خود را فدای خدا کرد. انها جز یک جان برای قربانی نداشتند و همان را بذل کردند. و حسین علاوه بر قربانی کردن خود همه چیز و متعلقات خود را حتی حرم خود را هم به نوعی برای خدا قربانی کرد. یعنی همان ذبح عظیم. در کربلا همه چیز حول مدار عشق چرخید و مرکز این مدار حسین علیه السلام بود.

یک جمله تاثیر گذار از زهیر در لحظات اخر همیشه قلبم را می لرزاند:

او در حالی که از شدت تیرهایی که به او اصابت کرده بود همچون خارپشت شده بود در اخرین لحظات در آغوش حبیب به مولایش حسین علیه السلام اشاره کرد و به حبیب گفت :علیک بهذا الرجل الغریب....

در کربلا علاوه بر عطش غربت هم غوغا می کرد .غربت حسین علیه السلام . همه آن هفتاد و دوتن کوشیدند تا با فدا کردن خود از شدت این غربت بکاهند . ولی ، ولی با رفتن هر کدام مولایشان غریب تر شد ...  

دوستان عزیز :

ورودی 84 ، نافذ ، کوهپایه ، راهیان مدرسه فقاهت ، کشکول عشق ، قصه بچه بسیجی ، سوتک ، گل دختر ، جهاد همچنان باقی است ، رند .گمنام اشنا

دعوت شدید به بازی عاشقی ، دست به قلم شوید ... یاعلی.


نوشته شده در  دوشنبه 86/11/15ساعت  8:11 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

آیت الله وحید خراسانی :

 

ای دختر عقل و خواهر دین

وی گوهر درج و عشر تمکین 

ای میوه شاخسار توحید

همشیره ماه و دخت خورشید

وی گوهر تاج آدمیت

فرخنده نگین خاتمیت

شیطان به خطاب ز قم براندند

پس تخت تو را به قم نشاندند

کاین خانه بهشت و جای حواست

ناموس خدای جایش اینجاست

اندرحرم تو عقل مات است 

زین خاک که چشمه حیات است

 

هر چی فکر کردم برای تولد خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها چه مطلبی بنویسم که تکراری نباشه، به جایی نرسیدم. دیدم این شعر خوبه .

هر چند خودم هر وقت که حرم می رم اون شعر اقای ژرفا رو می خونم که مطلعش اینه :

زائری دلشکسته ام ،آه معصومه جان سلام ...

 

بعد نوشت.....................................................


نکته : اخرین مهلت ثبت نام چهله تا پایان روز سه شنبه  29/8 تمدید شد . دوستانی که مایلند شرکت کنند . با نام یک شهید ثبت نام کنند . (با نام سرداران ثبت نام نمی کنیم ) . بسم الله ...


نوشته شده در  چهارشنبه 86/8/23ساعت  7:48 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم.
? صحنه اخر : بقیع ، چهار مرد ، در کنار هم . چهار مردی که طعم سوختن و اتش را چشیده اند ....

? صحنه اول : مدینه، یک روز ، نمی دانم پاییزی یا زمستانی ، شاید هم تابستانی و یا حتی بهاری ، یک کوچه ، همهمه ، اتش، در ِ خانه دارد می سوزد، زنی در میان اتش و دود و خاک و خاکسترِ ِخویش "نفس نفس " می زند . بوی دود و موی سوخته می اید . پسرکی برای کمک به مادر رفته ولی زیر دست و پا مانده . مردی ، قهرمانی ، دست بسته به دنبال غاصبان می دود . گردنش را هم ریسمان بسته اند ...

? صحنه دوم :غروب شده به گمانم . شاید هم اسمان خیلی سرخ است . اتش ، دود و خاکستر ، این بار بچه هایی کوچک ، پاهایی برهنه ، هر کدام به سویی می دوند ، ترسیده اند اخر ، از گوش بچه ها خون می چکد .... انگار دست نامردی موهای دخترکان را کشیده...، پدر رفته و برنگشته ... .

? صحنه سوم : دوباره مدینه ، روز نه! به گمانم شب شده ، دوباره اتش ، درِ ِخانه دارد می سوزد ، باز هم مردی با دستان بسته ، اما این بار به دنبال قاتل خویش می دود.... گردنش را هم ریسمان بسته اند .... دوباره بچه هایی کوچک ، پاهایی برهنه ، هر کدام به سویی می دوند ، ترسیده اند اخر ، پدر با دستان بسته می رود ، معلوم نیست برگردد ....

? صحنه چهارم : پدر برگشته و در میان خاکستر ها نشسته و به یاد روزهای گذشته می گرید ...

? صحنه اخر : بقیع ، چهار مرد ، در کنار هم . چهار مردی که طعم سوختن و اتش را چشیده اند ....
شهادت امام صادق علیه السلام رو خدمت همه دوستان تسلیت عرض می کنم

بعد نوشت...............................................................
نکته : به امید خدا چهله جدید خواهیم داشت . چهله زیارت امین الله که پایانش بخوره به عید غدیر . دوستانی که مایلن شرکت کنند با نام یک شهید ثبت نام کنند .(لطفا با نام سرداران ثبت نام نفرمایید .و اینجا جنگ جهانی سوم رو راه نیندازید . خواهش می کنم! ) دوستان تازه وارد هم می تونن برای کسب اطلاعات بیشتر به قسمت ارشیو «چهله های ما » مراجعه بفرمایند . 
نکته: موضوع پایان نامه ام تصویب شده و باید عین بچه ی ادم بشینم و بنویسم برای همین بخش چهله ها رو به یه دوست خوب واگذر می کنم .
نکته : قرار بود توی چهله یه دسته گلی بهمون کمک کنه که گرفتاریش حل شد و آمد . حالا شده نویسنده جدید وبلاگ .
نکته : دوستانی که ثبت نام می کنند ، لطفا اسم وب یا ایمیلشان رو بگذارند تا موقع دادن لیست ها ما دچار مشکل نشیم. 
نکته : ما لیست رو روز 27 آبان روی وب می گذاریم . و چهله روز 29 آبان شروع خواهد شد . زمانش هم مثل چهله قبلی از اذان صبح تا نیمه شبه . لطفا در این دو روز برای گرفتن لیست تشریف بیاورید . یاعلی. 


نوشته شده در  سه شنبه 86/8/15ساعت  7:47 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

 

میلاد مولایم مبارک ...

 

امام حسن مجتبی (ع): من برای کسی که درونش غیر از رضایت خدا خطور نکند ، ضمانت می کنم که دعایش مستجاب شود .


نوشته شده در  پنج شنبه 86/7/5ساعت  1:0 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

 


نوشته شده در  چهارشنبه 86/6/7ساعت  1:0 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پیرزن نفس نفس زنان، مشک آبی بر دوش از کوچه می گذرد و زیر لب چیزی زمزمه می کند. خدا پسر ابوطالب را ...

برای کمک کردن جلو می رود و مشک را از دوش پیرزن می گیرد ،‌پیرزن آهی می کشد و می گوید : خدا اجرت دهد جوانمرد و در عوض پسر ابوطالب را ...

همانطور که رو به خانه پیر زن رهسپارند از او می پرسد : چرا پسر ابوطالب را نفرین می کنی ؟ پیر زن با ناراحتی شروع به سخن می کند : شوهرم در جنگ کشته شده و من ماندم و چند یتیم ... راه به جایی نمی برم ! الآن هم گرسنه اند .

وقتی وارد خانه پیرزن شد و اوضاع رقت انگیز بچه هایش را دید ، سریع خارج شد و با مقداری خرما و آرد برگشت . درحالی که تنور پیرزن را روشن می کرد و آتش را زبانه می کشید ، صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت : بچش ! بچش! ای پسر ابوطالب که عذاب خدا بس سهمگین تر است ! که تو بینوایانی چونین را فراموش کرده ای و بی خبری !

پیرزن به نان پختن مشغول بود و او به مراقبت از کودکان . با دست خود خرما در دهانشان می گذاشت ،‌ اما انگاه که دید آنها غمگینند ،‌ خود را مرکب آنها کرد ... و« بر آن شانه که پیامبر پا ننهاد کودکان را نشاند و از آن دهان که هرای شیر می خروشید کلمات کودکانه تراوید ، آیا تاریخ ،‌ به تحیّر ، بر در سرای ، خشک و لرزان نمانده بود ؟ »*

صدای قهقهه کودکان پیرزن را به تعجب انداخت ! دیر زمانی بود که صدای خنده آنها را نشنیده بود ! نزدیک رفت ، دید او کودکان را سواری می دهد و گاه به گاه خرما به دهانشان می گذارد و می گوید : بچه ها شما را به خدا علی را ببخشید ...! از گناه او در گذرید !!!

پیرزن گفت : من نمی دانم چگونه ازتو تشکر کنم . مدتها بود که صدای خنده ی این کودکان را نشنیده بودم ... و دوباره علی بن ابی طالب علیه السلام را نفرین کرد ....

اگر زن همسایه نیامده بود و او را نشناخته بود نفرین پیرزن تمامی نداشت .


این جلوه ای از محبت علیعلیه السلام بود ، یادمان باشد ،‌ مهدی علیه السلام پسر همان علی علیه السلام است .

 

بعد نوشت..........................................................

فراخوان :

همانطور که دوستان عزیز مستحضرند مدت زیادی تا نیمه شعبان نمانده ، به همین خاطر بنده از همه وب نویس هایی که دوره عمومی و تخصصی مهدویت رو گذروندن(چه دوستانی که وب مهدوی علیه السلام دارند و چه دوستانی که در سایر زمینه ها قلم می زنند ) دعوت می کنم که در یک طرح هماهنگ در طول جمعه های باقی مانده ، به صورت دسته جمعی روی پست هایی با موضوع واحد کار کنند . به این صورت که با مشورت دوستان و نیاز سنجی یک سری موضوعات رو انتخاب کنیم و هر وب نویسی با قلم خودش در باره ی اون موضوع یک پست بنویسه . دوستانی که مایلن در این طرح شرکت کنند ، پست اول رو جمعه اینده با موضوع ( دلایل نیاز به امام زمان علیه السلام ازدیدگاه قران و عقل ) کار کنند .

 کم کاری در این زمینه ، به خصوص از وب نویس های مهدوی و دوستانی که دوره مهدویت رو توی بنیاد گذروندن اصلا قابل توجیه نیست ،‌ برادر من ! خواهر من ! هیچ می دونی بیشترین امار سایت در دنیا متعلق به بهائیته ؟! یعنی بزرگترین دشمن مهدویت و مهدی علیه السلام که بزرگترین حامیش هم در جهان صهیونیسمه ! یعنی دشمن بشریت ! این یعنی با وجود این همه وب و سایت با موضوع مهدویت اونها دهها و بلکه صدها قدم از ما جلوترند . این یعنی ما هنوز هیچ کاری برای مولا و سرومان نکردیم . این رو به خاطر داشته باشیم که ظهور فقط با گفتن و آرزو کردن محقق نمی شه ! یادمان باشه که ظهور مساله خارق العاده نیست که یکدفعه اتفاق بیفته ، نیاز به زمینه سازی داره و این به عهده ی ماست . پس یک یا علی بگین و قلم به دست بگیرین . یاعلی.



* بخشی از « در سایه سار نخل ولایت » ، موسوی گرمارودی . 

نوشته شده در  جمعه 86/5/5ساعت  11:43 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

 « بسم رب الفاطمة سلام الله علیها»

تولدت مبارک ای مروارید پنهان بقیع ،ای فاطمه جان ...

خواستم از تو بنویسم ، اما قلم شکسته من تاب نوشتن از تو را نداشت . اخر کجا یه قطره می تواند از دریا بنویسد . فقط دو جمله از امیر خانی می نویسم ، که مثل تو وقت پرکشیدن ، صورتش کبود بود ...

بِذِکرِکِ یا سَیِدَتی عاشَ قَلبی .
ای بانوی من به ذکر تو قلب من می تپد .

یا فَاطِمَةُ فَبِعَلِیِّکِ ما بَرِحتُ مِن بَا بِکِ .
ای فاطمه جان به همسرت علی علیه السلام قسمت می دهم که من را از در خانه ات دور نکن .


نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/14ساعت  1:49 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم رب الفاطمه  سلام الله علیها 

 

بانو که رفت پشت در

گفتم از او حیا می کنند و می روند

گفتم از یادگار پیامبر بیمناک می شوند و می گریزند

بچه ها را گوشه اتاق نگه داشتم

?

نمی دانم چه شد !

نمی دانم آن تیره بخت جنایتکار چه کرد

نفهمیدم در چگونه باز شد

و بانو پشت در چه کشید

که نالید و صدایم کرد

?

 فقط نالید و گفت : فضه !

دویدم

و با اشاره مولا ، در پی بانو رفتم ...

 سراسیمه با نو را در آغوش گرفتم

آه ، میخ در خونین بود و آتش زبانه می کشید ...


با سلام خدمت دوستان گرامی فرا رسیدن ایام فاطمیه را تسلیت عرض می کنم . دوستانی که مایلن در چهله دعای عهد شرکت کنند با نام یک شهید ثبت نام کنند (لطفا با نام سرداران ثبت نام نکنید) برای کسب اطلاعات بیشتر به ارشیو «جهله های ما» مراجعه فرمایید.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/3/9ساعت  10:0 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

ازچشم دوست شوق وجودت چکیده است
این باغ خشک غیر تو باران ندیده است
                   تو وعده بهشت پس از جهنمی
                   شعر جضور تو به درختان وزیده است
با احتمال این که تو ادینه می رسی
                    شوری میان کوچه دلها دویده است
                    این دست ، دست سبز نسیمی که هر بهار
هستی به جان مرده گلها کشیده است
گفتند تو ستاره جنگی و سالها ست
                    سرهای بیشمار به راهت بریده است
                    اما تو رحمتی که خداوند مهربان
در ماجرای خلقت ما افریده است
                    دریاترین نگاه غزل ساز و ابی ات
                    در چشم ارزوی زمان قد کشیده است
تو می رسی و ذهن جهان مست عطر توست
یعنی که سیب حضرت زهرا (سلام الله علیها) رسیده است ...

 

 


نوشته شده در  شنبه 85/6/18ساعت  6:27 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

میلاد امام حسین علیه السلام

و قمر منیر بنی هاشم

و امام سجاد علیه السلام

مبارک باد


نوشته شده در  چهارشنبه 85/6/8ساعت  8:47 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
او خواهد آمد
زمان بازگشت ارباب...
[عناوین آرشیوشده]