سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

جبران  خلیل جبران : 

« آنک که خدا مرا بسان سنگریزه ای درون  این

 دریاچه شگفت افکند ، سطح آب را باچرخابهای

بیشمار پراکنده ساختم اما آنگاه که به قعر آب

رسیدم سراسر خاموش شدم./ »

آری  ! او چنین پنداشت اما گویی پندار سبز

 چنین می اندیشد که :

« انسانها دو دسته اند عده ای  سنگ و عده ای سیب اند .

آغاز آنها مشترک است ، هر دو هنگام ورود به دریاچه

شگفت دنیا چرخبهای بیشماری   را به دور خود می سازند و

دیگران را تحت تأثیر قرار می دهند./

اما پایان آنها حکایتی است بس متفاوت !

سنگزیزه ها بناچار پس از مدتی به قعر آب خواهند

رسید و خاموش خواهند شد . /

                                           اما سیب ها؟!

آنها هرگز به قعر آب نخواهند رفت و خاموش

نخواهند شد . آنها جاودانه در دریاچه باقی خواهند

ماند و در هر  تلاطم امواج چرخابی دیگر خواهند

ساخت ./

آنها روزی  به آسمان بر خواهند گشت و ابرها را

خواهند پیمود و در آخرین نقطه آسمان در

کنار محبوبشان تا ابد خواهند زیست . / »

سیّد صدرا / بهار /82

 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/5/4ساعت  8:23 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز سر اذان ظهر کلی به مادرم زحمت دادم تا بتونم تنفس توی این کره ی خاکی رو تجربه کنم. مادر جان تلاش خودخواهانه منو ببخش.  

 

  

یه عزیزی می گفت:« تولد» مسأله ساده ای نیست. کار اسانی نیست. همانطوری که یه مادر سختی می کشه، نوزاد هم خیلی اذیت می کشه و شاید رنجی رو که نوزاد متحمل میشه خیلی بزرگتر از رنج مادر باشه . اخه اون خیلی ناتوان تر و کوچیک تر از اونه که اماده ی درد و رنج باشه ولی اونهایی که واقعا تحملش رو دارن می تونن طعم زندگی رو بچشن .

 

می دونی چرا یه نوزاد موقع تولدش گریه می کنه ؟ چون وارد دنیای پرگناهی شده ؟ اره ! اینم تعبیر جالبیه ! ولی، دلیل واقعیش اینه که گریه ، واکنش او به فشار و سختی ای هستش که تحمل کرده . شاید احساس می کنه از تحملش خارجه.

 

این دنیا پیچیده شده در سختی هاست . حتی برای ورود به این دنیا هم باید سختی و امتحانی مثل تولد رو پشت سر گذاشت . اگر از پس آن بر آمد استحقاق این رو پیدا می کنه که به شهر رنج ها ـ دنیا ـ قدم بذاره . یه نوزاد مثل یه قهرمان با مرگ می جنگه . مرگی که هر لحظه ممکنه اون رو از صفحه هستی برای همیشه حذفش کنه .گریه های بعد تولد هم گریه ی یه قهرمانه پیروزه ! که پیروزیش رو به زحمت به دست اورده و این پیروزی برای خودش هم باور نکردنیه ! به زحمت می تونه باور می کنه واقعا موفق شده !

 

بعد از اون هم با رشد جسم و عقل ، مشکلاتش هم بزرگ تر و پیچیده تر میشه . اگه اون ادم کوچولو اینو یادش باشه که از پس مسأله بزرگی مثل تولد بر اومده ، دیگه با مشکلات کوچیک و بزرگی که توی زندگی براش پیش میاد خودش رو نمی بازه . احساس ناتوانی نمی کنه و کلماتی مثل: « نمی تونم ـ تحمل ندارم ـ صبرم تمام شده ـ دیگه جانم به گلو گاهم رسیده ـ و... » رو از فرهنگ لغاتش حذف میکنه . و به جاش می نویسه : « خدایا چون می بینی صبر می کنم ـ خدایا چون با منی مردونه می ایستم ـ چون دست تو با منه ، چون تو حامی منی قهرمانانه می جنگم .... » درسته روزهای سختی برای همه ادما پیش میاد ولی اگه اونها لحظه تولدشون رو به یاد بیارن که خدا با چشم های نگران مراقبشون بود . در تمام طول زندگی هم مهربانانه حمایتشون کرده ، دیگه چیزی به نام ناامیدی و افسردگی و دپرسینگ بعد از شکست و ... معنی نخواهد داشت .

پس بیایم به خاطر شجاعتی که موقع ورود به دنیا به خرج دادیم ، توی این دنیا همیشه شجاع باشیم .

 

این پست رو برای الهه عزیزم نوشتم ، که می دونم این روزها به سختی دلش گرفته .  

 

بعد نوشت.................................................................... 

 

ثبت نام برای چهله دعای عهد :

بعد از مشورتی که با دوستان عزیز داشتیم ، تصمیم گرفتیم به جای چهله مناجات حضرت امیر برای یک چهله دعای عهد دیگه ثبت نام کنیم .

دلیلش اینه که : یه عده از دوستان ، دیر لیست چهله رو گرفتن و یه عده ای هم کلا از چهله جا موندن . از طرفی دقیقا از اخرین روز چهله حاضر تا نیمه شعبان 40 روز فاصله است . بهتر دیدیم برای این که چلهه مون با این مناسبت همخوانی داشته باشه دوباره چهله دعای عهد رو راه بیاندازیم . تا هم دوستان دیگه استفاده کنند و هم دوستانی که جامونده بودند فرصت دوباره ای داشته باشن . زمان چهله مناجات حضرت امیر علیه السلام   هم به زودی به دوستان اعلام می شه .

برای کسب اطلاعات بیشتر به اینجا و اینجا و اینجا  و اینجا مراجعه کنید

دوستانی که ثبت نام می کنند روز 28 تیر برای گرفتن لیست مراجعه کنند

 

 


نوشته شده در  دوشنبه 86/4/18ساعت  7:33 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

 « بسم رب الفاطمة سلام الله علیها»

تولدت مبارک ای مروارید پنهان بقیع ،ای فاطمه جان ...

خواستم از تو بنویسم ، اما قلم شکسته من تاب نوشتن از تو را نداشت . اخر کجا یه قطره می تواند از دریا بنویسد . فقط دو جمله از امیر خانی می نویسم ، که مثل تو وقت پرکشیدن ، صورتش کبود بود ...

بِذِکرِکِ یا سَیِدَتی عاشَ قَلبی .
ای بانوی من به ذکر تو قلب من می تپد .

یا فَاطِمَةُ فَبِعَلِیِّکِ ما بَرِحتُ مِن بَا بِکِ .
ای فاطمه جان به همسرت علی علیه السلام قسمت می دهم که من را از در خانه ات دور نکن .


نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/14ساعت  1:49 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز 8_9 صبح برای رفتن به جایی سوار تاکسی شدم . به محض سوار شدن مسافرهای بعدی ، بحث داغ   «سهمیه بندی بنزین» شروع شد . یکی از مسافران که سعی می کرد خیلی لفظ قلم صحبت کنه و خودش رو با سواد جلوه بده بحث رو به دست گرفت و بعد از نقدها و افاضات کم کم ذات خرابش را رو کرد .اول ادعا کرد که جانبازه و سر این سهمیه بندی هم چیزی بهش نمی رسه ، بعد با راننده شروع به بدگویی در باره نظام کردن و طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را با هم ریختن . و این بین از دیوار کوتاه ما طلبه ها بالا رفتن و هر چی که دوست داشتن نثار آخوندها و طلبه ها کردن و بعد هم سراغ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله . و اقای مسافر افاضه فرمودن که ما نه این نظام رو می خوایم و نه این اسلام محمدی صلی الله علیه و آله و نه اون محمد صلی الله علیه و آله رو ... (به خاطر نوشتن این جمله عذر خواهی می کنم.(

خلاصه کار به کفر و کفر گویی کشید. حالم اصلا خوش نبود، شنیدین این اراجیف هم حالم رو خراب تر کرد. مخصوصا گزارشات غرور امیز اقای راننده از خرابکاری های همشهری هاش توی پمپ بنزین ها و... بنا رو گذاشتم به عدم صحتش، غافل از اینکه ....

وقتی پیاده شدم به این فکر می کردم که دین و اعتقادات مردم چقدر سبک و بی ارزشه که در ازای چند لیتر بنزین می فروشنش ! و این سوال برام پیش اومد که اون اقای به اصطلاح جانباز چرا این حرفها رو زد؟ در حالی که خودش ماشین نداشت ولی بیشتر از راننده داغ کرده بود . جوابش سادست ، بخاطر ترس از گرانی نیامده ! ادم های این مدلی صبح تا شب تلاش می کنند برای بدست اوردن چند هزار تومن و اون را صرف شکمشون می کنند و انرژی حاصله رو هم فرداش صرف بدست اوردن چند هزار تومان دیگه و ....

چه سیکل معیوبی! چه زندگی سگی ای!( خدایا از این زندگی ها به تو پناه می ارم) بخاطر همین هم از سهمیه بندی شدن بنزین تا حدی عصبی شده بود که به پیامبر خودش هم فحاشی می کرد . اما به چه قیمتی ؟ اون پیامبرش رو ، دینش رو و اخرتش رو یه طرف معادله گذاشته بود و چند لیتر بنزین رو طرف دیگه معادله ! چه معادله معیوبی ! و به خاطر گرونی چند هزار تومنی که هنوز از راه نرسیده بود دینش رو فروخت .... حضرت امیر علیالسلام ه می فرمایند : « این دنیای فاسد نکوهش شده را رها کنید ، زیرا مشتاقان شیفته تر از شما را رها کرد ...» به نظر شما این اقا با چند هزار تومان کم تر و بیشتر واقعا چقدر از دنیا رو می تونست به دست بیاره ؟ یا چقدر از زندگی اش رو آباد کنه؟ باز هم از زبان حضرت امیر علیالسلام براتون بگم:« مردم برای اصلاح دنیا چیزی از دین را ترک نمی گویند ،‏ جز انکه خدا انان را به چیزی زیانبارتر دچار خواهد کردو« آگاه باشید ، آنچه را با تباه ساختن دین به دست می اورید سودی به حالتان نخواهد داشت .» ادم های این مدلی با اون چهار پایی که راهی جز اخور و طویله رو بلد نیست هیچ فرقی نمی کنند . برای دنیا می دوند و اون رو کمتر به دست می اوردند . ایا ازرش زندگی ما اینه؟ ایا دنیای ما همینه؟ اگه اینطوره که خیلی بی ارزش و پسته ....

این اقا در خلال افاضاتش به شهدا هم توهین کردن و فرمودن که این نظام مردم رو با حرفایی از قبیل حمایت از اسلام و ... فردا اون شهید رو میارن و ... سرگرم کردن و سی سال به این مملکت چسبیدن ....

راستی دیروز سالگرد « شهدای سردشت» بود . شهدای مظلومی که توی جنهم شیمیای فرصت اخ گفتن هم پیدا نکردن . امثال این اقا روی خون شهدا راست راست قدم می زنند و اراجیف هم می بافن . هر کسی نمی تونه خون رو لگد مال کنه مگر اینکه خودش خونخوار باشه و این دست ادم ها خونخوارند ... ایا این جزو انسانیت که ادم به کشته های راه ازادی و وطن پرستی اهانت کنه؟ این در حالی که حتی در کشور های اروپایی هم به کشته های جنگ با دیده تقدس و احترام نگریسته می شه ...   

دم از این می زد که جانباز شیماییه ! از این دست جانبازهای کذایی که پنبه نظام رو توی اماکن عمومی می زنند کم نیستد و این اولیش نبود که حرفهاش رو می شنیدم .

یه سوال : چرا توی این دو سال اخیر این مدل بدگویی های جسورانه پشت سر دولتمردان و نظام زیاد شده .توی دروه دولت قبلی چرا این مسئله اینقدر قوت نداشت .یه پست جدا برای این مطلب می نویسم .

یه سوال دیگه : بنزین سهمیه بندی شد ، اما دین چی ؟ انسانیت چی ؟ شعور چی ؟ شرف چی ؟ اینها هم سهمیه بندی شد ؟.............

یه دعا : خدایا ما آماده ظهور نیستیم پس امام مهدی علیالسلام رو نفرست ... ما در عذاب باشیم بهتر از اینه که عزادار یه فاجعه دیگه به نام کربلای مهدی علیالسلام باشیم .



 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/7ساعت  3:20 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی المهدی و علی ابائه

بهار امسال با سیلی های پی در پی ای که به صورتمان نواخت تمام شد ....

اصلا بهار بی تو معنی ندارد ....

ما زمستانی ها به سردی عادت کرده ایم ....

وگرنه از دوری تو می بایست مرده بودیم .....

برای ما مرده های زنده نما دعایی کن ....

دعا کن .... 


نوشته شده در  دوشنبه 86/4/4ساعت  7:20 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم  

«... وصیت اینجانب به حوزه های مقدسه علمیه آن است که کراراً عرض نموده ام که دراین زمان که مخالفین اسلام و جمهوری اسلامی کمر به براندازی اسلام بسته اند و از هر راه ممکن برای این مقصد شیطانی کوشش می نمایند و یکی از راههای با اهمیت برای مقصد شوم آنان و خطرناک برای اسلام و حوزه های اسلامی نفوذ دادن افراد منحرف وتبهکار در حوزه های علمیه است ، که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بد نام نمودن حوزه ها با اعمال ناشایسته واخلاق و روش انحرافی است و خطر بسیار عظیم آن در دراز مدت به مقامات بالا رسیدن یک یا چند نفر شیاد که با آگاهی بر علوم اسلامی و جا زدن خود را در بین توده ها و قشرهای مردم پاکدل و علاقه مند است ، و ضربه مهلک زدن به حوزه های اسلامی واسلام عزیز و کشور در موقع مناسب می باشد ..»

قطعه ای از زمین تو را می خواند ، اما ایا با در بر گرفتن تو ذوب نمی شود ؟

قطعه ای از زمین تو را می خواند ، اما چگونه ؟ با چه جرأتی ؟

قطعه ای از زمین تو را می خواند ، همانگونه که مادرت زهرا(س) را خواند ....

قطعه ای از زمین تو را می خواند ، اما ایا گنجایش روح بلند تو را دارد ؟ هرگز !

قطعه ای از زمین تو را می خواند ، اما روح بلندت را خدا می خواند، و مشتاقانه در انتظار پرکشیدنت است .

قطعه ای از زمین تو را می خواند ، اما اماما با رفتنت قلب امتی شکسته است ...

 


نوشته شده در  دوشنبه 86/3/14ساعت  7:7 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم رب الفاطمه  سلام الله علیها 

 

بانو که رفت پشت در

گفتم از او حیا می کنند و می روند

گفتم از یادگار پیامبر بیمناک می شوند و می گریزند

بچه ها را گوشه اتاق نگه داشتم

?

نمی دانم چه شد !

نمی دانم آن تیره بخت جنایتکار چه کرد

نفهمیدم در چگونه باز شد

و بانو پشت در چه کشید

که نالید و صدایم کرد

?

 فقط نالید و گفت : فضه !

دویدم

و با اشاره مولا ، در پی بانو رفتم ...

 سراسیمه با نو را در آغوش گرفتم

آه ، میخ در خونین بود و آتش زبانه می کشید ...


با سلام خدمت دوستان گرامی فرا رسیدن ایام فاطمیه را تسلیت عرض می کنم . دوستانی که مایلن در چهله دعای عهد شرکت کنند با نام یک شهید ثبت نام کنند (لطفا با نام سرداران ثبت نام نکنید) برای کسب اطلاعات بیشتر به ارشیو «جهله های ما» مراجعه فرمایید.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/3/9ساعت  10:0 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم
این جا ایران است...صدای ما را از کانون وبلاگ نویسان مذهبی می شنوید...!
دو حالت که بیش تر ندارد.یا این متن را نمی خوانی و یک راست می روی سراغ کامنت ها و برای بیش تر شدن بازدید کننده هایت - که این روزها خیلی علاقه داری کامنت ها تصاعدی بالا برود - کامنت می گذاری که:"مطلبت خیلی قشنگ بود.کولاک کردی.به من هم سر بزن.خوشحال می شم."غافل از این که این پست را مدیریت این وبلاگ به اختیار خود و به دعوت کانون وبلاگ نویسان مذهبی منتشر کرده است.
حالت دوم هم این است که دست و پا شکسته یا درست و حسابی این متن را می خوانی و کامنت می گذاری:"این ها یعنی چه؟"...یا این که "از وبلاگ تو بعید بود طرفداری یه گروه رو بکنی"...
خلاصه!خوانده یا نخوانده،موافق یا مخالف؛می خواهیم خبری را به گوشتان برسانیم.همه گوش ها جلو...جلوتر...!!:
کانون وبلاگ نویسان مذهبی از عید غدیر افتتاح شده و تا الآن فعالیتش را با عضویت 360 کاربر ادامه می دهد.واقعیتش را بخواهید می خواهیم بچه های وبلاگ نویس،به خصوص کسانی که مذهبی نویس هستند را در مکانی دور هم جمع کنیم تا با هم باشند و هم کمی یاد بگیرند که وبلاگ چیست - نه این که قبلا نمی دانستند - هم مسائلی که قرار است بدانند را در آن جا ببینند و بخوانند و نظر بدهند و هم این که در این دنیای بزرگ،اعلام موجودیت بنمایند.تعریف ما هم از مذهب خیلی وسیع تر از آن است که شما فکرش را بکنید.
از شما چه پنهان،انجمن هایمان برای فعالیت پایه می خواهند.کسانی را می خواهند که حرف برای گفتن داشته باشند.کسانی که دوست داشته باشند که درباره ی مسائل روز جامعه شان،تحلیل داشته باشند.و...
این همه مطلب را بلغور کردیم که بگوییم:شما پایه اید؟
اگر هستید:بسم الله
اگر نیستید:...چه بگویم؟خداحافظ؟؟...نه!!سلاااام!!!

http://rbc.najva.ir

نوشته شده در  شنبه 86/3/5ساعت  12:0 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم  

در یکی از روزهای مهر ماه سال 59 ، که با دشمن توی کوچه های پشت مدرسه ... خرمشهر درگیر بودیم ، سه نفر از دوستانم به خانه ای که مقرّ عراقیها بود حمله کردند و جنازه یک نفرشان داخل کوچه جا ماند ...

سه نفر محمد رضا دشتی ، محمد رضا باقری و تو تو نساب بودند ، و امروز که بعد از پیروزی ، قدم به شهرمان گذاشته ایم این چهارمین نفری است که استخوانهایش پیدا می شود . وقتی استخوانهای دوستم را پیدا کردم ، برای لحظه ای گریستم و در برابر خدا زانو زدم ، و زمین را به شکرانه امانت داری اش بوسیدم .

برادر کوچکم همراهم بود . او را آورده بودم تا از نزدیک با واقعیتهای جنگ آشنا شود . مدتی را در راهروهای زیرزمینی و سنگرهای دشمن قدم زدیم و برای او حماسه جوانان شهر را می گفتم که چگونه فرزندان اسلام در غربت ، رقص مرگ می کردند ، و او هاج و واج مانده بود .

بعد از ظهر که شد ، به او گفتم :
« داخل یکی از این کوچه ها یک آشنا هست ؛ بیا برویم . شاید اثری از او باشد.»
قدم به قدم پوکه های ژ3 روی زمین ریخته بود . سر این کوچه ، پوکه های شلیک شده از طرف ما بود و  سر کوچه آن طرف تر ، پوکه های کلاشینکف عراقیها .

بیست و یک ماه پیش اینجا ، در و دیوار و خانه ها شاهد یک جنگ خونین سخت بود و امروز ما آمده بودیم ـ که اگر خدا کمک کند ـ جنازهء یکی از قربانیان این جنگ را بیابیم . آهسته کوچه ها را پشت سر گذشتیم ؛ به خانه ای نزدیک شدیم که هنوز فریاد وحشتناک عراقیها را از انجا به خاطر داشتم . جلو خانه ، استخوانهای محمود را پیدا کردم و آن طرف تر ساعت مچی او را ، داخل جیب شلوارش چند تیر ژ3 بود و بلوز سبز و پیراهن سفید او بعد از دو سال هنوز سر جایش بود ؛ و یک لنگه کفش او را زیر درخت فرسوده خرما پیدا کردم ، در کنار او 6 گلوله آر.پی . جی که از پشت بام خانه رو به رو شلیک شده بود ، در دل زمین بود .

 در ان لحظه زانوهایم سست شد و اشک چشمانم را گرفت. زمین را بوسیدم ، زیرا عهد کرده بودم که اگر به خرمشهر ، زنده رسیدم ، بروم آنجا که دوستانم شهید شده اند خاک مقدسشان را زیارت کنم . برادرم به من نگاه می کرد در حالی که چشمانش از حدقه در آمده بود .

به یاد پدر و خانواده محمود افتادم که هنوز که هنوز است ،‌ در انتظار بازگشت فرزندشان لحظه شماری می کنند . تا امروز خبر شهادت محمود را به مادرش نداده بودم  ؛ اما دیگر خوشحال هستم که لااقل استخوانهای او را پیدا کرده ام و این می تواند با عث آرامش موقت قلب یک مادر باشد .

به یاد مادر سعید افتادم ؛ آن روز که ما جنازه سعیدمان را در جبهه آبادان جا گذاشتیم ، مادر سعید به صمد گفته بود :

« کاش بند پوتین سعید را برایم می آوردی، تا من لااقل یک یادگاری از پسرم داشته باشم ...»

متن حاضر بخشی از خاطرات شهید « بهروز مرادی » از بچه های خرمشهر است که در کتابی با عنوان «خرمشهر پایتخت جنگ»  گرداوری شده است. مطالعه این کتاب را به همه دوستان توصیه می کنم .

 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/3/3ساعت  1:0 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

حرمت یک دختر محجبه در کلاس درس توسط استادش شکسته می شه، هم کلاسی های بی غیرتش فقط می خندند ...

 

تنها بازتاب اون در سیما اخبار 20:30 که مجری اون با حالت تمسخر امیزی می گه: شنیدید وقتی بختک روی چیزی می افته ،ماجرای دانشگاه تهران هم همین طوره ....

 

خبرگزاری ایسنا می گه : دانشجویان ..

 

دارم نبش قبر می کنم ؟ مرده جراحی می کنم ؟ نه دارم لایه های متعفن یه زخم رو دست کاری میکنم ! اگه حالت بهم نمی خوره تا اخرش با من باش ...

 

....این مسأله اینقدر بی اهمیته که هم به مسخره گرفته میشه هم به معترضان اتهام توهم زده می شه ! بعضی ها هم این وسط موضع انفعالی می گیرن که : بابا اعتراض فایده نداره ، صداتون به هیچ جا نمی رسه ! مگه با هتاک های دانشگاه امیرکبیر چی کردن که با این استاد بکنند. بعضی ها داغ کرده بودن می خواستن هرجور شده استاد مربوطه رو گیر بیارن و حسابش رو برسن . ولی خودمونیم ، فقط حرف بود! مدافعان حقوق زنان هم توی این یه قلم خفه خون گرفته بودن . شاید از نظر اونها حجاب جزو حقوق یک خانم نبود!

 

این مسأله رو از چند زاویه می شه بررسی کرد ، یکی مسأله برخورد جدی که یه چیزی تو مایه های نهی از منکر زورکی هستش ! یعنی برخوردی با اون استاد بشه که دیگه فکر این غلط ها به سرش نزنه ! پیش خودمان بماند : زهی تصور باطل زهی خیال محال ! شاید چند وقت دیگه یه جای دیگه یه کرسی استادی جدید بهش دادن تا کتابهای انمیشن مستهجنش رو راحت در اختیار جوان ها بذاره !

 

جدی میگم ، چون اگه از یک سال و نیم قبل که توهین های رنگارنگ به ساحت مقدس پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله آغاز شد اگر محکم تر از اینها برخورد کرده بودیم دامنه این توهین ها به سوالات ازمون فرهنگیان و نشریه های چند تا جوجه دانشجوی خود فروخته نمی رسید ...

 

اگه توی مسأله توهین به حجاب هم محکم برخورد نکنیم ما با جامعه ی امریکا چه فرقی داریم که یک مرد هتاک توی مترو حرمت یک زن رو جلوی ده ها نفر میشکنه و بدون اینکه کسی بهش بگه چرا ؟ ازادانه از ایستگاه خارج میشه ! بعد ها یه پروفسوری ـ که این ماجرا رو از روزنامه خوانده بود ـ طی بررسی هاش به این نتیجه می رسه که جای چیزی به نام امر به معروف و نهی از منکرـ که جزو واجبات دین ماست ـ در جامعه امریکا خالیه! جالبه نه؟ با که این مسأله جزو واجبات دینی ماست این وضعمونه !

 

اما از یه زاویه دیگه : دو روز قبل از این ماجرا ، شاهد تجمع گسترده دانشجویان بخاطر اعتراض به اقدام موهن 4 نشریه دانشگاهی بودیم ( که در اونها هم به حجاب وهم به بانوان چادری توهین شده بود )هفته قبل اون هم بازداشت یکی از اعضای دفتر تحکیم وحدت به جرم تلاش برای ایجاد تشنج در میان کارگران تجمع کننده مقابل قوه قضائیه توسط نیروی انتظامی ...

 

بابک ـ ز توی اعترافات خودش اعلام کرده بود که با عوامل سازمان منافقین در ارتباط بوده و یه مأموریت هم داشته که با اعضای طیف علامه تحکیم وحدت یک عملیات انتحاری در کشور انجام بدهند و مسئولیتش رو به گردن نیروهای حزب اللهی بیندازن . نقشه اش رو هم " موسسه هیفوس هلند " با هدف ایجاد تشنج و بر هم زدن فضای دانشگاه های ایران کشیده بود.

 

همه اینها با هم و در نظر گرفتن ان بودجه کلانی که امریکا برای ضربه زدن به ایران تصویب کرده و کمک های که با افزایش تصاعدی به مخالفان ایران میشه مسأله رو کاملا روشن می کنه .

 

همانطور که می بینیم دشمنان اسلام و انقلاب برای پیاده سازی اهداف شوم شان دوباره دست روی حساس ترین کانون علمی کشور یعنی دانشگاه گذاشتند . شاهد مثالش هم تقویت افراد سکولار و ضد دین در دانشگاه هاست که زرین کلک یکش بود ، فقط یکیش ! وجود زرین کلک ها در دانشگاه ها که حساسترین بخش جامعه فرهنگی ما هستند،نشانگر آفت زده بودن زیر ساخت های فرهنگی ماست. و ما چه راحت سخن پیر و مرادمان رو فراموش کردیم که فرمودند: فرهنگ مبدا تمام خوشبختی ها و بدبختی های ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد، جوانانی که در این فرهنگ ناصالح تربیت می شوند در آتیه فساد ایجاد خواهند کرد ... اگر فرهنگ، فرهنگ صحیح باشد، جوانان ما همه صحیح ساخته می شوند. به راستی کسانی که زیر دست افرادی چون زرین کلک تربیت می شوند در اینده چه ها خواهند کرد ؟

 واقعا این مساله یه توطئه مدون و طراحی شده است. غرب سعی می کنه با عناصر خود فروخته و لائیک در دانشگاه ها فضای کشور رو متشنج کنه .

 

اما انچه که ما باید بکنیم : باید هشیار باشیم و به فکر تقویت بنیه های اسلامی و فرهنگی در دانشگاه ها و به نظر من در همه جای کشور باشیم . نباید از این مسأله غافل بشیم که این حرکت فرسایشی و مدون غرب بر این مبناست که فضایی ساکن و مسموم رو در دانشگاه ها ایجاد کنه و بعد اون را به تمام کشور تعمیم بده . برای همین مقابله ما باید آگاهانه ، سریع و منسجم باشه . در همین راستا دانشجویان ما باید از هر چیزی که باعث رکود و ایستایی کاذب در فضای کشور میشه جلوگیری کنند . همه ما هم باید دقت نظر داشته باشیم که این وقایع نشانگر افزایش تلاش برای ایجاد شکاف در جامعه علمی و دینی ماست . و تنها با وحدت جمعی می تونیم این توطئه ها رو خنثی کنیم .

« برای نوشتن این مطلب یه کمی از روزنامه رسالت کمک گرفتم» .

بعد نوشت............................................................................................

 

دلیل دیر آپ کردن ما : بالاخره تمام شد! چی ؟
کارهای نشریه حوزه ، فرستادیمش برای چاپ ، ‌الحمدلله کار چاپ و توزیع و ... تمام شد. بد نشد ، یعنی یه جورایی یه کم هم خوب شد! تمام این مدت هم که نتونستم آپ کنم یا جواب دوستان رو بدم درگیر
کار نشریه بودم. به جون بچم راست می گم !!! الان هم امتحانات نیم ترمم شروع شده! تو رو خدا رحم کنید! به خاطر کارهای نشریه یک ماهی هست که لای کتابهامو باز نکردم !!!

 

نکته : اما دوستانی که برای چهله دعای عهد سر زدن و دیدن خبری نیست و توی دلشون ما رو فحش دادن! من حلالشون می کنم!
جدای از جدی! چون چهله ال یاسین از لحاظ معنوی پربرکت بود،  تصمیم دارم قبل از شروع امتحانات چهله دعای عهد رو راه بندازم. اونهایی که همچنان مایل هستن در این چهله شرکت کنند اعلام امادگی کنند . به باقی دوستان هم خبر بدهند. باور کنید فرصت وب گردی ندارم . ایمیل همه شما رو هم ندارم. از هیچ کدامتون هم شماره ندارم. دوستانی که خیلی مایل بودن برای اقا قدمی بردارند در حد توانشون توی تکمیل کردن لیست چهله کمک کنند. اجرتون با مولانا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف .

نکته : یکی دوتا پست می ذارم که تا اخر امتحانات به صورت اتوماتیک به روز بشه و ملت حزب اله از نعمت مطالعه قلم رنجه های ما محروم نشن ! اگر پیغام ها تون دیر عمومی شد یا جواب ایمل ها و آف هاتون نرسید بدونید من به شدت سرم شلوغه تازه تحقیق پایانیم رو هم ندادم! فقط خدا به دادم برسه!

 

نکته : دعا کنید لیست قبل از تابستان تکمیل بشه ! اخه همه حال خوندن دعای عهد رو ندارن!
یاعلی


 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/2/27ساعت  5:0 صبح  توسط گنجشک کوچک 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
او خواهد آمد
زمان بازگشت ارباب...
[عناوین آرشیوشده]