بسم الله الرحمن الرحیم
این دست نوشته مال پارساله . اخر ماه رمضان ، یا یکی دو روز بعد ماه رمضان ، مشهد ، فکر کردم بی مناسبت نباشه ...
روز چهارشنبه ، آخرای روزه . به گمانم آفتاب غروب کرده . یه گوشه ای از مسجد گوهر شاد نشستم، منتظر نماز مغرب. سخنران داره دعاهای آخرش رو می کنه و همه آمین می گن .
امشب شب آخره و من هنوز یه دل سیر زیارت نکردم.
نمی دونم، شاید نیم ساعته که اینجا نشستم. به خاطر تجربه دیروزه! چون دیر رسیدم برای نماز. بارون هم می آمد. با کلی مکافات توی حیاط زیر بارون جا پیدا کردم برای نماز مغرب که برای نماز عشا اون جا رو هم از دست دادم. بعضی ها خیلی غاصبن!!!
یه نگاهی به دو رو برم می اندازم. مسجد تقریبا پر شده و من این گوشه احساس راحتی می کنم. ولی دلم گرفته.
بعضی ها غرغرکنان میان می روند صف های جلوتر. اما ما چه کنیم که گفتن کسانی که نمازشون شکسته است عقب ترها بنشینند .
ولش ؛ دلم گرفته ... یه بغض سنگینی روی دلم نشسته. اینجا ، کنار حضرت رضا علیه السلام و دلتنگی ؟!
بیشتر به خاطر پایان ماه رمضان و از دست رفتن فرصتها ناراحتم. اما می دونم همین امشب رو فرصت دارم تا خون تازه به رگهام تزریق کنم و گرنه با برگشتنم تمام این زخمها ، کهنه و کهنه تر می شه.
سید پیری داره صف ها رو مرتب می کنه .
یکی میگه : حاج آقا پنکه رو روشن کن.
یکی دیگه از اون طرف می گه : نه! سرد میشه!
حاج آقا غر می زنه: من چه کنم با یه کشمش گرمتون می شه و با یه قاشق شیر پاستوریزه سردی می کنین؟! من به چه ساز شما برقصم ؟!!!
و دوباره غر می زنه: یکی باد می زنه! یکی سرما می خوره!!!
بعد از همه سوال می کنه که : روشن کنم؟؟؟
یه عده زیادی می گن: نه! نه!
و سکوت...
دوباره می گه: دو تا جا هست. یه کم برید عقب.
یه کسی که ازش می پرسه: جا هست ؟
میگه : ها! [یعنی بله!!!] اگه بخیل نباشن جا هست. چفت او بشین، یک نفر دیگه هم بیاد .
دلم برای زیارت قبلی تنگ شده ... خیلی خوب بود. تابستون، نماز ظهر و عصر، توی گرمای شدید، تو حیاط مسجد گوهر شاد. بعد نماز دارالهدایه، قبل نماز دارالهدایه، صحبت های ماندگار حاج اقا ماندگاری و اشک های ماندگار ما و بچه های شیراز ... و همه ی عشق من اذن دخول خواندن با اساتید توی صحن آزادی ....
صدای اذان میاد و تا چند دقیقه دیگه نماز جماعت ....
بسم الله الرحمن الرحیم
نسیمی از بهشت یک ساله شد .
بفرمایید کیک تولد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
جبران خلیل جبران :
« آنک که خدا مرا بسان سنگریزه ای درون این
دریاچه شگفت افکند ، سطح آب را باچرخابهای
بیشمار پراکنده ساختم اما آنگاه که به قعر آب
رسیدم سراسر خاموش شدم./ »
آری ! او چنین پنداشت اما گویی پندار سبز
چنین می اندیشد که :
« انسانها دو دسته اند عده ای سنگ و عده ای سیب اند .
آغاز آنها مشترک است ، هر دو هنگام ورود به دریاچه
شگفت دنیا چرخبهای بیشماری را به دور خود می سازند و
دیگران را تحت تأثیر قرار می دهند./
اما پایان آنها حکایتی است بس متفاوت !
سنگزیزه ها بناچار پس از مدتی به قعر آب خواهند
رسید و خاموش خواهند شد . /
اما سیب ها؟!
آنها هرگز به قعر آب نخواهند رفت و خاموش
نخواهند شد . آنها جاودانه در دریاچه باقی خواهند
ماند و در هر تلاطم امواج چرخابی دیگر خواهند
ساخت ./
آنها روزی به آسمان بر خواهند گشت و ابرها را
خواهند پیمود و در آخرین نقطه آسمان در
کنار محبوبشان تا ابد خواهند زیست . / »
سیّد صدرا / بهار /82
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز 8_9 صبح برای رفتن به جایی سوار تاکسی شدم . به محض سوار شدن مسافرهای بعدی ، بحث داغ «سهمیه بندی بنزین» شروع شد . یکی از مسافران که سعی می کرد خیلی لفظ قلم صحبت کنه و خودش رو با سواد جلوه بده بحث رو به دست گرفت و بعد از نقدها و افاضات کم کم ذات خرابش را رو کرد .اول ادعا کرد که جانبازه و سر این سهمیه بندی هم چیزی بهش نمی رسه ، بعد با راننده شروع به بدگویی در باره نظام کردن و طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را با هم ریختن . و این بین از دیوار کوتاه ما طلبه ها بالا رفتن و هر چی که دوست داشتن نثار آخوندها و طلبه ها کردن و بعد هم سراغ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله . و اقای مسافر افاضه فرمودن که ما نه این نظام رو می خوایم و نه این اسلام محمدی صلی الله علیه و آله و نه اون محمد صلی الله علیه و آله رو ... (به خاطر نوشتن این جمله عذر خواهی می کنم.(
خلاصه کار به کفر و کفر گویی کشید. حالم اصلا خوش نبود، شنیدین این اراجیف هم حالم رو خراب تر کرد. مخصوصا گزارشات غرور امیز اقای راننده از خرابکاری های همشهری هاش توی پمپ بنزین ها و... بنا رو گذاشتم به عدم صحتش، غافل از اینکه ....
وقتی پیاده شدم به این فکر می کردم که دین و اعتقادات مردم چقدر سبک و بی ارزشه که در ازای چند لیتر بنزین می فروشنش ! و این سوال برام پیش اومد که اون اقای به اصطلاح جانباز چرا این حرفها رو زد؟ در حالی که خودش ماشین نداشت ولی بیشتر از راننده داغ کرده بود . جوابش سادست ، بخاطر ترس از گرانی نیامده ! ادم های این مدلی صبح تا شب تلاش می کنند برای بدست اوردن چند هزار تومن و اون را صرف شکمشون می کنند و انرژی حاصله رو هم فرداش صرف بدست اوردن چند هزار تومان دیگه و ....
چه سیکل معیوبی! چه زندگی سگی ای!( خدایا از این زندگی ها به تو پناه می ارم) بخاطر همین هم از سهمیه بندی شدن بنزین تا حدی عصبی شده بود که به پیامبر خودش هم فحاشی می کرد . اما به چه قیمتی ؟ اون پیامبرش رو ، دینش رو و اخرتش رو یه طرف معادله گذاشته بود و چند لیتر بنزین رو طرف دیگه معادله ! چه معادله معیوبی ! و به خاطر گرونی چند هزار تومنی که هنوز از راه نرسیده بود دینش رو فروخت .... حضرت امیر علیالسلام ه می فرمایند : « این دنیای فاسد نکوهش شده را رها کنید ، زیرا مشتاقان شیفته تر از شما را رها کرد ...» به نظر شما این اقا با چند هزار تومان کم تر و بیشتر واقعا چقدر از دنیا رو می تونست به دست بیاره ؟ یا چقدر از زندگی اش رو آباد کنه؟ باز هم از زبان حضرت امیر علیالسلام براتون بگم:« مردم برای اصلاح دنیا چیزی از دین را ترک نمی گویند ، جز انکه خدا انان را به چیزی زیانبارتر دچار خواهد کرد .» و« آگاه باشید ، آنچه را با تباه ساختن دین به دست می اورید سودی به حالتان نخواهد داشت .» ادم های این مدلی با اون چهار پایی که راهی جز اخور و طویله رو بلد نیست هیچ فرقی نمی کنند . برای دنیا می دوند و اون رو کمتر به دست می اوردند . ایا ازرش زندگی ما اینه؟ ایا دنیای ما همینه؟ اگه اینطوره که خیلی بی ارزش و پسته ....
این اقا در خلال افاضاتش به شهدا هم توهین کردن و فرمودن که این نظام مردم رو با حرفایی از قبیل حمایت از اسلام و ... فردا اون شهید رو میارن و ... سرگرم کردن و سی سال به این مملکت چسبیدن ....
راستی دیروز سالگرد « شهدای سردشت» بود . شهدای مظلومی که توی جنهم شیمیای فرصت اخ گفتن هم پیدا نکردن . امثال این اقا روی خون شهدا راست راست قدم می زنند و اراجیف هم می بافن . هر کسی نمی تونه خون رو لگد مال کنه مگر اینکه خودش خونخوار باشه و این دست ادم ها خونخوارند ... ایا این جزو انسانیت که ادم به کشته های راه ازادی و وطن پرستی اهانت کنه؟ این در حالی که حتی در کشور های اروپایی هم به کشته های جنگ با دیده تقدس و احترام نگریسته می شه ...
دم از این می زد که جانباز شیماییه ! از این دست جانبازهای کذایی که پنبه نظام رو توی اماکن عمومی می زنند کم نیستد و این اولیش نبود که حرفهاش رو می شنیدم .
یه سوال : چرا توی این دو سال اخیر این مدل بدگویی های جسورانه پشت سر دولتمردان و نظام زیاد شده .توی دروه دولت قبلی چرا این مسئله اینقدر قوت نداشت .یه پست جدا برای این مطلب می نویسم .
یه سوال دیگه : بنزین سهمیه بندی شد ، اما دین چی ؟ انسانیت چی ؟ شعور چی ؟ شرف چی ؟ اینها هم سهمیه بندی شد ؟.............
یه دعا : خدایا ما آماده ظهور نیستیم پس امام مهدی علیالسلام رو نفرست ... ما در عذاب باشیم بهتر از اینه که عزادار یه فاجعه دیگه به نام کربلای مهدی علیالسلام باشیم .
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علی المهدی و علی ابائه
بهار امسال با سیلی های پی در پی ای که به صورتمان نواخت تمام شد ....
اصلا بهار بی تو معنی ندارد ....
ما زمستانی ها به سردی عادت کرده ایم ....
وگرنه از دوری تو می بایست مرده بودیم .....
برای ما مرده های زنده نما دعایی کن ....
دعا کن ....
بسم الله الرحمن الرحیم
این جا ایران است...صدای ما را از کانون وبلاگ نویسان مذهبی می شنوید...!
دو حالت که بیش تر ندارد.یا این متن را نمی خوانی و یک راست می روی سراغ کامنت ها و برای بیش تر شدن بازدید کننده هایت - که این روزها خیلی علاقه داری کامنت ها تصاعدی بالا برود - کامنت می گذاری که:"مطلبت خیلی قشنگ بود.کولاک کردی.به من هم سر بزن.خوشحال می شم."غافل از این که این پست را مدیریت این وبلاگ به اختیار خود و به دعوت کانون وبلاگ نویسان مذهبی منتشر کرده است.
حالت دوم هم این است که دست و پا شکسته یا درست و حسابی این متن را می خوانی و کامنت می گذاری:"این ها یعنی چه؟"...یا این که "از وبلاگ تو بعید بود طرفداری یه گروه رو بکنی"...
خلاصه!خوانده یا نخوانده،موافق یا مخالف؛می خواهیم خبری را به گوشتان برسانیم.همه گوش ها جلو...جلوتر...!!:
کانون وبلاگ نویسان مذهبی از عید غدیر افتتاح شده و تا الآن فعالیتش را با عضویت 360 کاربر ادامه می دهد.واقعیتش را بخواهید می خواهیم بچه های وبلاگ نویس،به خصوص کسانی که مذهبی نویس هستند را در مکانی دور هم جمع کنیم تا با هم باشند و هم کمی یاد بگیرند که وبلاگ چیست - نه این که قبلا نمی دانستند - هم مسائلی که قرار است بدانند را در آن جا ببینند و بخوانند و نظر بدهند و هم این که در این دنیای بزرگ،اعلام موجودیت بنمایند.تعریف ما هم از مذهب خیلی وسیع تر از آن است که شما فکرش را بکنید.
از شما چه پنهان،انجمن هایمان برای فعالیت پایه می خواهند.کسانی را می خواهند که حرف برای گفتن داشته باشند.کسانی که دوست داشته باشند که درباره ی مسائل روز جامعه شان،تحلیل داشته باشند.و...
این همه مطلب را بلغور کردیم که بگوییم:شما پایه اید؟
اگر هستید:بسم الله
اگر نیستید:...چه بگویم؟خداحافظ؟؟...نه!!سلاااام!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
حرمت یک دختر محجبه در کلاس درس توسط استادش شکسته می شه، هم کلاسی های بی غیرتش فقط می خندند ...
تنها بازتاب اون در سیما اخبار 20:30 که مجری اون با حالت تمسخر امیزی می گه: شنیدید وقتی بختک روی چیزی می افته ،ماجرای دانشگاه تهران هم همین طوره ....
خبرگزاری ایسنا می گه : دانشجویان ..
دارم نبش قبر می کنم ؟ مرده جراحی می کنم ؟ نه دارم لایه های متعفن یه زخم رو دست کاری میکنم ! اگه حالت بهم نمی خوره تا اخرش با من باش ...
....این مسأله اینقدر بی اهمیته که هم به مسخره گرفته میشه هم به معترضان اتهام توهم زده می شه ! بعضی ها هم این وسط موضع انفعالی می گیرن که : بابا اعتراض فایده نداره ، صداتون به هیچ جا نمی رسه ! مگه با هتاک های دانشگاه امیرکبیر چی کردن که با این استاد بکنند. بعضی ها داغ کرده بودن می خواستن هرجور شده استاد مربوطه رو گیر بیارن و حسابش رو برسن . ولی خودمونیم ، فقط حرف بود! مدافعان حقوق زنان هم توی این یه قلم خفه خون گرفته بودن . شاید از نظر اونها حجاب جزو حقوق یک خانم نبود!
این مسأله رو از چند زاویه می شه بررسی کرد ، یکی مسأله برخورد جدی که یه چیزی تو مایه های نهی از منکر زورکی هستش ! یعنی برخوردی با اون استاد بشه که دیگه فکر این غلط ها به سرش نزنه ! پیش خودمان بماند : زهی تصور باطل زهی خیال محال ! شاید چند وقت دیگه یه جای دیگه یه کرسی استادی جدید بهش دادن تا کتابهای انمیشن مستهجنش رو راحت در اختیار جوان ها بذاره !
جدی میگم ، چون اگه از یک سال و نیم قبل که توهین های رنگارنگ به ساحت مقدس پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله آغاز شد اگر محکم تر از اینها برخورد کرده بودیم دامنه این توهین ها به سوالات ازمون فرهنگیان و نشریه های چند تا جوجه دانشجوی خود فروخته نمی رسید ...
اگه توی مسأله توهین به حجاب هم محکم برخورد نکنیم ما با جامعه ی امریکا چه فرقی داریم که یک مرد هتاک توی مترو حرمت یک زن رو جلوی ده ها نفر میشکنه و بدون اینکه کسی بهش بگه چرا ؟ ازادانه از ایستگاه خارج میشه ! بعد ها یه پروفسوری ـ که این ماجرا رو از روزنامه خوانده بود ـ طی بررسی هاش به این نتیجه می رسه که جای چیزی به نام امر به معروف و نهی از منکرـ که جزو واجبات دین ماست ـ در جامعه امریکا خالیه! جالبه نه؟ با که این مسأله جزو واجبات دینی ماست این وضعمونه !
اما از یه زاویه دیگه : دو روز قبل از این ماجرا ، شاهد تجمع گسترده دانشجویان بخاطر اعتراض به اقدام موهن 4 نشریه دانشگاهی بودیم ( که در اونها هم به حجاب وهم به بانوان چادری توهین شده بود )هفته قبل اون هم بازداشت یکی از اعضای دفتر تحکیم وحدت به جرم تلاش برای ایجاد تشنج در میان کارگران تجمع کننده مقابل قوه قضائیه توسط نیروی انتظامی ...
بابک ـ ز توی اعترافات خودش اعلام کرده بود که با عوامل سازمان منافقین در ارتباط بوده و یه مأموریت هم داشته که با اعضای طیف علامه تحکیم وحدت یک عملیات انتحاری در کشور انجام بدهند و مسئولیتش رو به گردن نیروهای حزب اللهی بیندازن . نقشه اش رو هم " موسسه هیفوس هلند " با هدف ایجاد تشنج و بر هم زدن فضای دانشگاه های ایران کشیده بود.
همه اینها با هم و در نظر گرفتن ان بودجه کلانی که امریکا برای ضربه زدن به ایران تصویب کرده و کمک های که با افزایش تصاعدی به مخالفان ایران میشه مسأله رو کاملا روشن می کنه .
همانطور که می بینیم دشمنان اسلام و انقلاب برای پیاده سازی اهداف شوم شان دوباره دست روی حساس ترین کانون علمی کشور یعنی دانشگاه گذاشتند . شاهد مثالش هم تقویت افراد سکولار و ضد دین در دانشگاه هاست که زرین کلک یکش بود ، فقط یکیش ! وجود زرین کلک ها در دانشگاه ها که حساسترین بخش جامعه فرهنگی ما هستند،نشانگر آفت زده بودن زیر ساخت های فرهنگی ماست. و ما چه راحت سخن پیر و مرادمان رو فراموش کردیم که فرمودند: فرهنگ مبدا تمام خوشبختی ها و بدبختی های ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد، جوانانی که در این فرهنگ ناصالح تربیت می شوند در آتیه فساد ایجاد خواهند کرد ... اگر فرهنگ، فرهنگ صحیح باشد، جوانان ما همه صحیح ساخته می شوند. به راستی کسانی که زیر دست افرادی چون زرین کلک تربیت می شوند در اینده چه ها خواهند کرد ؟
واقعا این مساله یه توطئه مدون و طراحی شده است. غرب سعی می کنه با عناصر خود فروخته و لائیک در دانشگاه ها فضای کشور رو متشنج کنه .
اما انچه که ما باید بکنیم : باید هشیار باشیم و به فکر تقویت بنیه های اسلامی و فرهنگی در دانشگاه ها و به نظر من در همه جای کشور باشیم . نباید از این مسأله غافل بشیم که این حرکت فرسایشی و مدون غرب بر این مبناست که فضایی ساکن و مسموم رو در دانشگاه ها ایجاد کنه و بعد اون را به تمام کشور تعمیم بده . برای همین مقابله ما باید آگاهانه ، سریع و منسجم باشه . در همین راستا دانشجویان ما باید از هر چیزی که باعث رکود و ایستایی کاذب در فضای کشور میشه جلوگیری کنند . همه ما هم باید دقت نظر داشته باشیم که این وقایع نشانگر افزایش تلاش برای ایجاد شکاف در جامعه علمی و دینی ماست . و تنها با وحدت جمعی می تونیم این توطئه ها رو خنثی کنیم .
« برای نوشتن این مطلب یه کمی از روزنامه رسالت کمک گرفتم» .
بعد نوشت............................................................................................
دلیل دیر آپ کردن ما : بالاخره تمام شد! چی ؟
کارهای نشریه حوزه ، فرستادیمش برای چاپ ، الحمدلله کار چاپ و توزیع و ... تمام شد. بد نشد ، یعنی یه جورایی یه کم هم خوب شد! تمام این مدت هم که نتونستم آپ کنم یا جواب دوستان رو بدم درگیر کار نشریه بودم. به جون بچم راست می گم !!! الان هم امتحانات نیم ترمم شروع شده! تو رو خدا رحم کنید! به خاطر کارهای نشریه یک ماهی هست که لای کتابهامو باز نکردم !!!
نکته : اما دوستانی که برای چهله دعای عهد سر زدن و دیدن خبری نیست و توی دلشون ما رو فحش دادن! من حلالشون می کنم!
جدای از جدی! چون چهله ال یاسین از لحاظ معنوی پربرکت بود، تصمیم دارم قبل از شروع امتحانات چهله دعای عهد رو راه بندازم. اونهایی که همچنان مایل هستن در این چهله شرکت کنند اعلام امادگی کنند . به باقی دوستان هم خبر بدهند. باور کنید فرصت وب گردی ندارم . ایمیل همه شما رو هم ندارم. از هیچ کدامتون هم شماره ندارم. دوستانی که خیلی مایل بودن برای اقا قدمی بردارند در حد توانشون توی تکمیل کردن لیست چهله کمک کنند. اجرتون با مولانا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف .
نکته : یکی دوتا پست می ذارم که تا اخر امتحانات به صورت اتوماتیک به روز بشه و ملت حزب اله از نعمت مطالعه قلم رنجه های ما محروم نشن ! اگر پیغام ها تون دیر عمومی شد یا جواب ایمل ها و آف هاتون نرسید بدونید من به شدت سرم شلوغه تازه تحقیق پایانیم رو هم ندادم! فقط خدا به دادم برسه! نکته : دعا کنید لیست قبل از تابستان تکمیل بشه ! اخه همه حال خوندن دعای عهد رو ندارن!
یاعلی
بسم رب المهدی
هیچی برای گفتن ندارم .
فقط همین ها رو بخونید :
هتک حرمت دانشجوی محجبه/ اکنون دیگر زمان انقلاب فرهنگی فرا رسیده
اهانت یک استادنمای خود فروخته به دانشجوی محجبه!
در دانشکده هنر دانشگاه تهران چه گذشت؟
فعلا انقلاب فرهنگی بی معنی است؛ شلوغش نکنید!
تجمع دانشجویان در اعتراض به اقدام توهین آمیز یک استاد دانشگاه (1)
تجمع دانشجویان در اعتراض به اقدام توهین آمیز یک استاد دانشگاه(2)
*گزارشایسنا ازتجمع دانشجویی درمقابل دانشگاه تهران*
گزارش تصویری / تجمع دانشجویان دانشگاههای تهران در اعتراض به توهین یک استاد به دانشجوی محجبه -1
گزارش تصویری / تجمع دانشجویان دانشگاههای تهران در اعتراض به توهین یک استاد به دانشجوی محجبه - 2
جای دق دارد، دق... جا دارد که هر مسلمان از شنیدن خبرش بمیرد...
بسم الله الرحمن الرحیم
مدتی بود که می خواستم بحث های تربیتی و آموزش خانواده رو مطرح کنم . اما حال و هوای وبم اجازه نمی داد... دنبال بهانه می گشتم که میسر شد ...
امروز سالروز میلاد پر برکت پیامبر نور و رحمت صلی الله علیه و آله ، اسوی اخلاق است . بنابراین به این بهانه نمونه هایی از رفتارهای پیامبر صلی الله علیه و آله با همسرانشان رو اینجا ذکر می کنم و یه کم در موردش بحث می کنیم.
نکته: منظور ما اینجا از مرد ، مردهای زن ذلیل و چایی شیرین تهرانی نیست که مثل یک بره رام همسرانشان هستند ، بلکه یک مرد نرمال ، مدیر، و قدرتمند رو مد نظر داریم که ژن اون جهش یافته هم نباشه !
نکته : منظور ما از زن ، زن های جسور و زورگوی عصر آی تی نیست که ایه ی « الرجال قوامون علی النساء...» رو نازل نشده فرض می کنند. بلکه یه خانم نرمال که اشپزیش هم خوب باشه .
عمر در به در دنبال شوهر برای دخترش حفصه می گشت، به ابوبکر پیشنهاد داد، ولی اون قبول نکرد ... و عمر غضبناک شد . به عثمان پیشنهاد داد ، اما عثمان گفت که قصد ازدواج نداره!!!
عمر زبان به شکایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله گشود ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: « کسی که بهتر از عثمان است ، با حفصه ازدواج می کند...» و او را از پدرش خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد ...
علت سرباز زدن ابوبکر و عثمان از ازدواج باحفصه : اخلاق خشن و خوی پرخاشگری او که از پدر به ارث برده بود ...
خوب خودمونیم ، در عصر حاضر کدام مردی با علم به بدخویی و پرخاشگری شدید زنی ، فقط برای رضای خدا با او ازدواج می کنه ؟ کدوم مرد ؟
اخلاق کریمانه پیامبر صلی الله علیه و آله با عث شد که وقتی عمر خبر طلاق حفصه را شنید بر سر خودش خاک می ریخت و می گفت:« بعد از این طلاق دیگر خدا به عمر و دخترش اعتنایی نمی کند »
در یکی از سفرهای حج که همسران پیامبر صلی الله علیه و آله هم با ایشان بودند.... در بین راه شتر صفیه به زانو در امد و از راه رفتن ایستاد و اون شروع به گریه کرد ...
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله صدا رو شنید، امد و با دست های خودش اشک های او را پاک می کرد ....
شبی پیامبر صلی الله علیه و آله صفیه را پشت سر خود روی شترش سوار کرده بود . و برای اینکه او از شتر نیفتد او را با دست گرفت و فرمود:«... تحمل کن، .... ای صفیه، من از رفتارم با قوم تو عذر خواهی می کنم، انان برای من توطئه کردند »
خوب اون موقع از مردها بعید بود که عمرا یه همچین محبتی به همسرشون بکنند. البته توی عصر جدید مردهای عقب افتاده ای که از اون ها هم در ابراز محبت بی استعدادترند کم نیستند ...
پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه می فرماید :« کلمینی یا حمیرا» ( ای حمیرا بامن حرف بزن) نکته روانشناسی دقیقی توی این جمله هستش که اگه اقایون بدنند خیلی از کارهاشون راحت میشه، شخیصت دادن به زن ، بله پیامبر صلی الله علیه و آله با این جمله محبت عایشه رو جلب می کرد. چون اون نسبت به زنهای دیگر خیلی حسادت می کرد ، پیامبر صلی الله علیه و آله با این جمله خواست به او بگوید که برایش ارزش دارد و...
متاسفانه بعضی از اقایون انقدر مغرورند که از یه جمله کوچیک «دوستت دارم» که معجزه ها می کنه عمرا استفاده نمی کنند. عارشون میاد. خوب بی استعدادند دیگه ...
پیامبر صلی الله علیه و آله با فرزندان ام سلمه ابراز محبت می کرد و احوال انان رو می پرسید و برای اونها اسم ها جدید گذاشته بود، که نشان دهنده ی توجه ایشان بود ....
در مورد عدالت ایشون ، فعلا بحثی نمی کنیم . چون خیلی بحث عمیق و دقیقه . همین عیدی تون تا بعد .
عیدتون مبارک
بسم رب الشهدا و صدیقین
بهار عمر خواه ای دل و گرنه این چمن هر سال چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
حلول سال جدید رو که حدودا نه روز هم ازش گذشته خدمت همه دوستان تبریک عرض می کنم و آرزو می کنم که سای پر از شادکامی ها و موفقیت ها ی پی در پی و به روزی ها و کامیابی ها داشته باشین و از همه مهمتر اینکه امسال دیگه اقامون بیاد انشالله . راستی تاجگذاری مولا و سرورم رو هم خدمت همه دوستان صمیمانه تبریک عرض می کنم .
و اما بعد ...
من برگشتم ها !!!
سفرم عالی بود! الحمد لله .
عرض کنم خدمتتون که :سال تحویل توی قلب دوکوهه _حسینه حاج همت _ محشر بود . وقتی دست بغلدستی هامو گرفته بودم بدون اینکه بشناسمشون ، خدا رو به حق اونها قسم دادم و برای هر کسی که می شناختم و نمی شناختم دعا کردم .
روز اول چهار تا منطقه جنگی رو سرزدیم، از همه مهمتر همه نمازهامون رو هم به جماعت خوندیم . روز اول از همه روزها با برکت تر بود ...
ترتیب جاهایی که رفتیم تقریبا به قرار زیر است :
سال تحویل حسینیه حاج همت ـ شوش مقبره ی دانیال نبی علیه السلام ـ حرکت به سوی منطقه عملیاتی فتح المبین ـ فکه ـ هویزه ـ خرمشهر ـ اروند (منطقه عملیاتی والفجر 8)ـ شلمچه ـ خرمشهر ـ شلمچهـ پاسگاه زید (این منطقه برای اولین بار به روی زائران باز شده بود) ـ طلائیه ـ خرمشهر ـ اهواز (مقبره علی ابن مهزیار) ـ دزفول (امامزاده سبزه قبا) ـ اندیمشک (دوکوهه) ـ گردان تخریب ـ ختم سفر هم نماز جماعت صبح توی حسینه حاج همت ،درست مثل شروع سفر و حرکت به سوی تهران .
در کل دو بار شلمچه رفتیم ، دوبار توی مسجد خرمشهر نماز خوندیم ، دوشب هم توی دو کوهه بودیم. سفرمون قرار بود پنج روزه باشه که شهدا تحویل گرفتن و یک روز هم اضافه شد. خلاصه جای همتون خالی.
هر کسی رو که توی نت می شناختم دعا کردم . انشالله که قبول بشه .
نتیجه سفرم : فهمیدم که 1ـ « من هیچ کاری برای اسلام نکردم » 2ـ «بهشت را به بها دهند نه به بهانه » این دومی رو وقتی که صورتم رو روی خاک یکی از قبرای خالی پشت حسینه گردان تخریب گذاشتم فهمیدم و وقتی که خورشیدی ها و نبشی های شلمچه و اروند رو دیدم.
اونجا موبایل انتن نمی داد.
ولی توی فکه ـ توی طلائیه ، روبه روی حسینیه سوخته ی قمر بنی هاشم ـ توی سه راهی شهادت ـ توی شلمچه ، وسط سنگر نونی شکل،( وقتی فهمیدم درست توی تیررس دشمنم حسابی ترسیدم !)ـ توی راه خاکی و پر از سنگ گردان تخریب، دل زائرها عجب آنتنی می داد! تمام اون 6 کیلومتر راه رفت و برگشت رو مهمان مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها بودم .....
توی فکه، رملها انگار هنوز رنگ خون داشتند. کنار اروند ، به یاد شهید نادر ، به یاد شهید قدرت الله نجفی (هر دوشون طلبه های شهید غواص بودند) به یاد شهید علی منطقی به یاد شهید امیر طلایی و به یاد شهدای غواص والفجر مقدماتی بودم.